~.~◕ ‿-｡☀☂☁شب های تنهایی~.~◕ ‿-｡☀☂☁

نمیدونی چشم هایت با من چ میکند...

وقتی نگاه میکنم بہ عکسهایی کہ دل خوشیم شدن چنان از شیطنت معصوم نگاهت دلم میلرزد

 

کہ حس میکنم چقد زیباست فدا شدن برایِ چشم هایی کہ تمام دنیایِ من است...

بہ وسعتِ بی نهایتی چشم هایِ قشنگت عاشقانہ دوستدارم...

چہ کنم
کہ خیالت
بی خیالم
نمی شودـ

حکایتِ من با (تو)
حکایتِ "قهوه" ایست
کہ امروز بہ یادِ (تو)
تلخِ تلخ نوشیدم
کہ با هر جُرعہ
بسیار اندیشیدم
کہ این طعم را دوست دارم یا نہ...!؟

و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
کہ انتظار تمام شدنش را نداشتم
و تمام کہ شد
فهمیدم
باز هم قهوه میخواهم
حتی
تلخ ِ تـــلــخ...

(تو) صادقانہ گفتی در خانہء قلبت هیچ جایی برایِ من نیست

و من بر قلب سنگی ات بوسہ میزنم

کہ با من صادق بود...

تنهایى
چیزهاى زیادى به انسان مى آموزد
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم…!!!

تا عزرائیل ته سیگارهایم را می شمارد
پیک آخر را به سلامتی خدا بزن.
فرشته ها مست نشده اند
آغوشم را ترک نکن.
من یک پاکت گریه میکشم
تا دودش
در چشمهای خدا برود
و مستجاب شود
نذر فرشته ها
وقتی از عزرائیل خواسته بودند
پشت ِ هر پیک
یک نخ از آرزوهایم را دود کند.

گـاهـــی دلَــم تنگــ تـــو می شـود …
بـه تمــام دلایلــی کـه نیسـتـــی …
و بـه اجـبــار آروم می گیــرم …
چه اجـبــار تلـخـــی ...

من


گـدایـی محبــت نمی کنــم ،


تنـهـــایـی ام حُـــرمـت دارد ؛


حُـــرمــت (!)

به امید روزی که رفیقام اسمم رو لبشون بیاد و


یه پوزخند بزنن وبا پشت دست اشکشون رو پاک کنن و


بگن:


هی!کی فکرشو میکرد....!!


* هعــــــی رفیــق بــزن بــه سلآمتـــی روزی كــه وآســم سیـــآه بپــوشی *

با گــــــــــــــریه های هر شبم دنـــــــــــبال مرحـــــــــــم نیســــتم
این بار بشــــــــــــکن بغضمـــــــــو فــــکر غـــــــــــرورم نیســــتم
کــــی گفته این خاهــــش منو تو چشــــــمای تو کـــم میکنه
ایـــــن التـــماس اخــــــرم خــــــیلی بزرگــــــم میـــــــکنه

ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ “ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ”
امـــــا ؛
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎ ، ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺩﻫﻦ ﻟﻖ ....

ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺍﻭﻧﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺟﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﻴﮕﻦ:

 

ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﺍﻣﺖ؛

 

ﻧﻪ ﺍﻭﻧﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﮕﻦ :ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ؟ ﺗﻮ ﻻﻳﻖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻨﻲ!!!

ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺁﺳﺍﻥ ﻧـﯿــﺴــﺖ ﺍﺳـﻢ " ﺍﺣـﺴﺎﺳـﺖ " ﺭﺍ ﺑـﮕـﺬﺍﺭﻧـﺪ ، " ﺗـﺠـــﺮﺑـﻪ "

دلــــــــِ شکسته قیمتی تره ، آره
صدای بهتری داره
خداببین چقدر دلم شکسته

بیا و لحظه هام و آسمونی کن
بیا و مهربونی کن
بیا ببین چقدر دلم شکسته

پشیمونم از این مسیر وارونه
از اینکه گمـــ شده خونه
از اینکه از سرِ خودم زیادمــــ

پشیمونم ولی بازم دلم قُرصه
یکی حالمـــ و میپرسه
تو لحظه ایی که شمعِ رو به بادمـــ . . .

خـدایـا یـادتـه ... ؟!
دسـتـشـو گـرفـتـم آوردم پـیـشـت ...
گـفـتـم : مـن فـقـط ایـنـو مـیـخـوام ...
گـفـتـی : ایـن کـمـه ! بـهـتـر از ایـنـو بـرات گـذاشـتـم کـنـار ...
پـامـو کـوبـیـدم زمـیـن و گـفـتـم : هـمـیـنـو مـیـخـوام ... ♥
گـفـتـی : آخـه نـمـیـشـه ! قـول ِ ایـنـو بـه یـکـی دیـگـه دادم ...

......................دلم یک حضور مردانه میخواهد ...
نه اینکه مرد باشد ،
نه "
"مردانه باشد ..."
* حرفش * قولش * فکرش * نگاهش *
* قلبش * ....
آنقدر مردانه که تا بی نهایت به او اعتماد کرد .............

*** یه پسرایی هستن که شلوارشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک...
*ابروهاشون فابریک خودشونه،،،،اونایی که نه لکسوس دارن نه کمری اما مرام دارن...
*چشمشون همه جا کار نمیکنه و دنبال مو بلوند و چشم آبیا نیستن...
*پاتوقشون مهمونی و شیشه و انواع مشروبیجات نیس...
*اونایی که آدم میتونه بهشون تکیه کنه و کنارشون آرامش داره...
*کنارش باشی و نباشی حواسش به بقیه دخترا نیس...
آدما رو مثل هم نمی بینن.........
*** اینجور پسرا خیلی مردن . . .*خیلی تکن . . .*خیلی خاصن...............